هنریک توماشفسکی Henryk Tomaszewski در سال 1914 در ورشو به دنیا آمد و در تاریخ 11 سپتامبر 2005 از دنیا رفت. او در آکادمی هنرهای زیبای ورشو به تحصیل نقاشی پرداخت و بعدا ( از سال 1952 تا 1985) در همانجا به تدریس مشغول شد.
او از اعضای اتحادیه بینالمللی گرافیک (Aliance Graphique International (AGI بود. توماشفسکی که از نخبگان هنر گرافیک به شمار میآمد عنوان افتخاری طراح برگزیده صنعتی را نیز از انجمن سلطنتی هنرها در لندن دریافت کرد.
مهمترین جوایز دریافتی او عبارت بودند از:
جایزه نخست دوسالانه بینالمللی هنرها، سائوپولو، 1963؛
مدال نقره دوسالانه بینالمللی پوستر، ورشو، 1996؛ مدال طلا 1970؛ مدالهای طلا و نقره 1988؛ مدال برنز 1994؛
دوسالانه بینالمللی پوستر لهستان، مدال طلای کاتووایس 1967؛ مدال نقره 1975؛
جایزه بزرگ دوسالانه پوستر لاهتی در سالهای 1979 1987 و 1989 و جایزه نخست 1979
سه سالانه بینالمللی پوستر تایوما، مدال برنز 1991؛ مدال نقره 1994 و جایزه عالی ایکوگرادا 1986.
دو مقالهای که میخوانید طی چد ماه اخیر و پس از مرگ وی دربارهاش منتشر شدهاند. نخستین مقاله یک هفته پس از مرگ استاد، به قلم یکی از شاگردان وی به نام آندری کلیموفسکی در «گاردین» به چاپ رسید و نوشتهی دوم از آندرهآ مارکز سازنده فیلمهای مستند هنری است که در تاریخ 18 آوریل 2006 در مجله طراحی به چاپ رسیده است.
هنریک توماشفسکی طراح پوستر آزاداندیشی از ورشو که بر یک نسل تاثیر گذاشته است.
The free-thinking poster designer from Warsaw who influenced a generation
Andrzej Klimowski
The Guardian
اگرچه توماشفسکی 91 سال زندگی کرد، اما به طور جاودانهای جوان به نظر میرسید و هرچند به عنوان نقاش از آکادمی هنرهای زیبا بیرون آمد، اما بزرگترین موقعیتهایش را از طراحی پوستر به دست آورد.
آثارش در تمامی دنیا شناخته شده و خودش نیز معلمی همهجانبه بود و هست .
علیرغم فشارهای ایدئولوژیکی و شرایط کمونیستها پس از جنگ در لهستان، هنر پوستر توانست جولانگاه ایدهآلی برای هنرمند آزاداندیشی چون توماشفسکی باشد. پس از این که رآلیسم اجتماعی نتوانست در کشور پا بگیرد، موقعیتهایی برای طراح گرافیکها ایجاد شد تا پوسترهایی برای تهیهکنندگان فیلم و بعدها برای کارگردانهای تئاتر طراحی کنند.
مردمی که فقر فرهنگی داشتند، به سرعت جذب جماعت سینماگر شدند و سالنهای تئاتر و سینما مملو از تماشاگرانی کنجکاو شده بود و پوسترها به عنوان ابزارهای فرهنگی برای تبادل اطلاعات عمل میکردند. آنها ضمن اعلام وقایع فرهنگی، اغلب اعتبار هنری آن وقایع را منعکس میکردند و گاه محتوای آنها را با استهزایی ظریف به نقد میکشیدند.
طراحیهایی غنی از استعاره و نمادگرایی و فارغ از محاسبات تجاری
طراحان ، فارغ از محاسبات تجاری آزادانه فرم را تجربه میکردند. تصاویر آنها غنی از استعاره و نمادگرایی بود و در بسیاری از کارها تهرنگی قوی از سوررآلیسم احساس میشد.
در این میان پوسترهای توماشفسکی جذاب و در عین حال تحریککننده بودند. ساختار فرمگرایانه آنها معمولا صریح بود اما با نوعی مهارت و تردستی اجرا شده بودند. ترکیببندیها به گونهای بودند که محتوای اصلی را عیان میکردند و همیشه یک پیام صریح با خود داشتند. این رویکرد مینیمالیستی به طراحی، در جذب عده زیادی از مخاطبان شکست نمیخورد.
توماشفسکی در ورشو و در خانواده موسیقیدانی به دنیا آمد که تاحدودی از پسرشان به عنوان ویولونیست بااستعدادی که به جای این که به کنسرواتوار موسیقی برود خود را وقف مطالعهی هنر کرده بود، مایوس شده بودند.
توماشفسکی بعد از روز دلسردکنندهای که در دپارتمان آکادمی گرافیک داشت، طرحهایش را زیر بغل زد و آنجا را به قصد دپارتمان نقاشی ترک کرد. همانجا که بعدها از آن فارغالتحصیل شد. وی به سرعت خود را به عنوان هنرمندی پویا با شوخطبعی هجوآمیز شناساند و آثارش در مجلات و روزنامهها به چاپ رسید.
سختی سالهای جنگ به او آموخته بود که با حداقل ابزار و مفاهیم ساده کار کند: یک قلمموی ساده، یک مداد و یک قیچی برای او کافی بود و بقیه کار را به تخیل و تجسماش واگذار میکرد. پس از جنگ محدوده کارش گسترش یافت. کتابها را تصویرسازی میکرد، صحنههای تئاتر را طراحی میکرد و بیش از همه به طراحی پوستر میپرداخت.در سال 1952، آکادمی پست تدریس طراحی پوستر را به وی پیشنهاد کرد.
توماشفسکی خود را درگیر سیاست نکرد و برخلاف بسیاری از استادان آکادمی هیچگاه عضو حزب نشد. در سال 1968 در خلال شورشهای دانشجویی در کنار دانشجویان ماند و تنها شهرت و اعتبار چشمگیر و محبوبیتاش از او محافظت کرد.
خشکی و سرسختی نظام بوروکراسی کمونیستی او را تحریک میکرد. در 1983 بعداز سرکوب «همبستگی»، وقتی که حکومت نظامی محدودیتها و ممنوعیتهای جدی را به مردم تحمیل کرد و از جمله استفاده از علامت پیروزی بود، توماشفسکی با پوستری که در آن یک پای بزرگ سبز با یک علامت پیروزی به بیننده سلام میکند، به سانسور دهنکجی کرد.
خیابانهای ورشو به مثابه زمین بازی برای توماشفسکی بود و اغلب شهروندان در حال عبور را شگفتزده و شوکه میکرد. استفاده و تاکید او بر رنگها، حسی از زندگی و خوشبینی به مناظر شهری تزریق میکرد که سالهای سال بر اثر ویرانیهای ناشی از جنگ و محدودیتهای نظام کمونیستی، خاکستری، بیروح و کسالتآور بودند.
یکی از روزنامههای ورشو در یک سری مسابقات ماهیانه از خوانندگان خود دعوت کرده بود که به پوستر محبوبشان رای دهند و هر پوستر جدیدی که از استودیوی توماشفسکی بیرون میآمد، به طرز اجتنابناپذیری جایزه این رقابت مردمی را از آن خود میکرد. جوایز معتبر بینالمللی هم به دنبال آن آمدند. مثل جایزه اول دوسالانه سائوپولو و مدالهایی از فرانسه، آلمان، فنلاند و ژاپن. تعجبی نیست که آثار توماشفسکی در ژاپن بسیار شناخته شده و تحسینبرانگیز است. کشوری که شعر هایکو و هنر خوشنویسی در فرهنگ آن نقش محوری دارد. همچنان که طراح گرافیک ژاپنی شیگئو فوکودا Shigeo Fukuda اشاره میکند:
" با دیدن آثار توماشفسکی که برای نخستین بار در مقابل من یکجا جمع شده بودند، ناگهان دریافتم که مفاهیمی حتی بیش از آنچه قبلا دریافته بودم در آنها مستتر است. در هر ضربه قلممویش همان تمرکز معنوی وجود دارد که موردنیاز هر خوشنویس ماهر ژاپنی است. آنها در پیامهای خلاصه شدهشان به راحتی اندیشهی ژرف شاعرانه یک هایکوی haiku هفده سیلابی را حمل میکنند و در سادگی کوچکشان دنیای نامحدودی را عرضه میکنند."
توماشفسکی تا زمان بازنشستگیاش از آکادمی در سال 1985، یکی از تاثیرگذارترین استادان دنیا در رشته خودش بود که نسلهای زیادی از هنرمندان و طراحان گرافیک از شاگردان وی بودند و برخی از آنها از سایر نقاط جهان آمده بودند.
برخی از اعضای گراپوس Grapus که یک اتحادیه طراحی فرانسوی بود، عمیقا تحت تاثیر شیوه تدریس او قرار گرفته بودند و برآن شدند تا دامنه و شیوه کار جدیدی را در برخورد با مقولههای اجتماعی سیاسی و محیطی در پیش گیرند و پروسه پوستر سیاسی در فرانسه را حیاتی دوباره بخشند.
من به عنوان یکی از شاگردان وی، در طول یک سال تحصیلی فقط 4 پوستر ارائه دادم، آنهم بعد از اجرای حدود 100 اسکیس. ما طرحهایمان را روی زمین جلوی او میچیدیم و او برخی را رد میکرد و درباره برخی صحبت میکرد و ما باید کارهایمان را از نو با ایدههای جدیدتری گسترش میدادیم. این روند هفتهها و شاید ماهها ادامه مییافت، تا زمانی که سرانجام استاد به ما اجازه میداد که دست به کار اجرای نهایی شویم و طرحها را اغلب در یک مقیاس بسیار بزرگ با یکدیگر تلفیق کنیم. حتی در این مرحله هم ممکن بود توماشفسکی را قیچی به دست ببینید که طرحی را که دانشجو با دقت زیاد اجرا کرده، تغییر میدهد.
یک ژاکت پشمی پیچازی، شلوار جین و کلاه کشباف
یکی از پوسترهای من از تیغه قیچی او نجات یافت و در عوض او بوسهای بر گونهام زد و از اتاق بیرون رفت. دقایقی بعد بازگشت و کنار من نشست و گفت که مجبور است آنجا را به قصد لندن ترک کند، تا طراح افتخاری انجمن سلطنتی هنرها شود. او مطمئن نبود که برای چنین مناسبتی چه لباسی باید بپوشد. من به عنوان آخرین نفری که بخواهد به او توصیهای بکند، گفتم بهتر است خودش باشد. او از این ایده استقبال کرد و من بعدا توانستم او را در اتاقی پر از رجال و مقامات با یک ژاکت پشمی پیچازی، شلوار جین و کلاه کشباف ببینم.
هنریک توماشفسکی: ملاقات با استاد
Henryk Tomaszewski: Meeting the Master
Andrea Marks
هنریک توماشفسکی شخصیتی کلیدی و استاد چندین نسل از هنرمندان و طراحان در لهستان و فراتر از آن بود. با مرگ او در سن 91 سالگی، پرونده یکی از بزرگترین طراحان پوستر در قرن گذشته بسته شد، اما عشق او به هنر و طراحی در میان آثار بیزمان و شاگردان بیشمار وی زنده است.
هر از گاهی یک دیدار میتواند لایهی دیگری را به زندگی یک نفر پیوند دهد. این موقعیت در تابستان 2002 برای من پیش آمد، وقتی که در لهستان بودم و داشتیم فیلم مستندی به نام «آزادی پشت نردهها» را درباره تاریخ هنر پوستر در لهستان میساختیم.
من و تیم فیلمسازی 10 روز در لهستان بودیم و با یک دوربین کوچک، یک میکروفن ساده و یک جفت پروژکتور، در اطراف ورشو و کراکف میگشتیم. در اعماق ذهنم بارقهای از امید داشتم که ممکن است قادر به ملاقات با توماشفسکی استاد بلامنازع پوستر لهستان شویم.
بسیاری از هنرمندان دیگر لهستانی که دیده بودم همگی مستعد، جالب، بسیار بخشنده و گیرا بودند. اما این توماشفسکی بود که چنین جایگاه یگانهای در تاریخ پوستر لهستان داشت.
بارها به من گفته شده بود که او سلامتی خود را از دست داده و نمیتواند هیچ مصاحبهای را بپذیرد. اما ملاقات با توماشفسکی میتوانست به عنوان نوعی اعلام موجودیت برای سایر هنرمندان باشد، به مثابه ملاقات با یکی از بزرگترین ستونهایی که آکادمی هنر ورشو را نگه داشته است.
سرانجام به کمک فیلیپ پوگوفسکی پسر توماشفسکی موفق شدیم با ترزا پوگوفسکی همسر توماشفسکی تماس بگیریم و طی مکالمهای طولانی بین ترزا و مترجم من ماگدا ایوینسکا، تقاضا کردم که قبول کند تنها پنج سوال از توماشفسکی بپرسم و لازم بود که به مغز خود فشار بیاورم تا سوالهای مناسبی بپرسم.
سرانجام موافقت آنها را جلب کردیم و به منزل توماشفسکی دعوت شدیم.
پوسترهایی ساده و در عین حال پیچیده و شاعرانه
در حالی که من به پنج سوالم مجهز بودم، جلوی در با ترزا پوگوفسکی ملاقات کردیم که به نوبه خود نقاشی شناخته شده و با استعداد بود. واضح بود که توماشفسکی و همسرش زوجی با روحیه خلاق و پیشگام بودهاند. از طراحی مدرن خانه و مبلمان گرفته تا نقاشیهای آبستره و پوسترهایی که در جایجای خانه بر دیوارها آویخته شده بودند، به تاریخچهای واقف شدم که آن دو بخشی از آن بودند.
اکنون من اینجا هستم. نشسته در برابر «استاد» و آماده پرسیدن. اما او گفت که میخواهد اول او از من سوالهایی بپرسد:
کجا زندگی میکنم؟ در کدام مدرسه تحصیل کردهام؟ آیا هنوز در آنجا به دانشجویان طراحی یاد میدهند؟...
آخرین سوال مرا متوجه کرد که من در مقایسه با روزهای تدریس او در آکادمی هنرهای زیبای ورشو، در چه دنیای متفاوتی آموزش دیده بودم. ما از تغییر و تحول در تعلیم طراحی صحبت کردیم و من از تفکر او درباره لابراتوارهای کامپیوتری که دانشجویان اغلب از آن استفاده کرده و اغلب با یک صفحه و قلم الکترونیک کار میکردند متعجب شدم.
در برابر اولین و آخرین سوالی که او را وادار کرد تا تمامی تاریخچه پوستر لهستان را برایم تعریف کند، پنج سوالی که آماده کرده بودم هیچ نبود و از آنجا که فضا محدود است فقط میتوانم برخی از اندیشههایش را نقل کنم:
پوسترهای توماشفسکی ساده و در عین حال پیچیده، معمولی و با این حال شاعرانه بودند.
به نظر میرسد که خطوط در پوسترهای او نشانههایی هستند که به رقص درآمدهاند. او در آکادمی هنرهای زیبا درس خوانده بود و سرسختانه معتقد بود که به همان اندازه که لاتین ریشه بسیاری از زبانهای دیگر است، هنرهای زیبا هم پایه طراحی پوستر است.
به نظر او طراح گرافیک لازم است که بتواند به خوبی ترسیم و نقاشی کند و نقاشی و طراحی خاکی است که هر هنر دیگری میتواند در آن رشد کند. توماشفسکی به من گفت که در زبان لهستانی واژه هنرهای زیبا کمی شبیه به واژه باله به گوش میرسد و پس از آن من به پوسترهایش با دید متفاوتی نگاه میکردم.
توماشفسکی در سن 32 سالگی تلفنی از یک آژانس فیلم لهستانی داشت که از او میخواستند برای فیلمهای آمریکایی پوسترهایی طراحی کند. او پس از آن که تصریح کرد که او و همکارانش مجبور نیستند پوسترهایی شبیه به آثار آمریکاییها، ژاپنیها، روسها و یا سویسیها خلق کنند، درخواستشان را پذیرفت.
دیگ جوشانی از ادراک و تفسیرهای متفاوت از پوسترها
توماشفسکی میخواست به شیوه زبان بصری خودش آثاری خلق کند که جوهره هر فیلم را با استفاده از کمترین عناصر بیابد و تمایل داشت نقاشیهایش روی پوسترها مردم را ترغیب به دیدن فیلمها کند و همچنان صریح میگفت که برای به فروش رساندن فیلمها نیازی به استفاده از تصاویر ستارگان سینما نیست. لهستانیها تشنه دیدن فیلمهایی بودند که در سایر نقاط جهان دیده شده بود و بدون توجه به اینکه کدام بازیگران در آن ایفای نقش میکنند، به بسیاری از مراکز نمایش فیلم هجوم میآوردند.
یکی از ناهماهنگیهای مجذوبکننده پوستر در لهستان این بود که هنرمندان پوسترساز لهستانی به شیوهای ابداعی و بسیار هوشمندانه محدودیتهایشان را به آزادی عمل تبدیل میکردند.
همچنان که توماشفسکی این تاریخچه را بازگو میکرد سوال برنامهریزی شده من درباره درک عمومی از پوسترها چه از لحاظ بصری و چه با نگاه روشنفکرانه، پاسخ داده میشد.
او توضیح داد که در خلال جنگ دوم جهانی 80% ورشو تخریب شده بود و به همین دلیل کیلومترها حصار در اطراف خرابهها کشیده شد. به این ترتیب یک گالری طبیعی برای پوسترها مهیا شد.
توماشفسکی خاطرنشان کرد که مقامات از این که پوسترهای جدید در سراسر ورشو روی نردهها چسبانده شوند، چندان خشنود نبودند و ادعا میکردند که اکثریت مردم قادر به درک چنین پوسترهایی نیستند. آنها میخواستند که هنرمندان راه حلهای بصری صریح و ساده ارائه دهند. توماشفسکی مطمئنا از این که پوسترهایش از طرف عامه مردم به شیوههای بسیار متفاوتی درک و دریافت میشود، آگاه بود. به عبارتی دیگر دیگ جوشانی از ادراک و تفسیرهای بسیار متفاوتی از پوسترها وجود داشت.
توماشفسکی مرا با حکایت آخر ترک کرد. او توضیح داد که در لهستان به کمک نقشی که پوسترها برای اطلاعرسانی درباره فیلمها دارند، سینما از روستایی به روستای دیگر سفر کرده است. در این دوره کاغذ نایاب بود و پول کمی هم برای پوسترها پرداخت میشد. با این که تجسم آن دشوار است، اما بسیاری از پوسترهای شگفتآور سرانجام به شیوه دیگری استفاده میشدند، مثل پیچیدنشان دور ماهیها و سبزیجاتی که در فروشگاهها فروخته میشدند. هرچند در وهله اول این داستان سرگرمکننده است، اما روشن میکند که چه موقعیت دشواری آن روزها در لهستان و بسیاری از کشورهای اروپایی دیگر حکمفرما بوده است.
توماشفسکی مصاحبه را با عذرخواهی از پاسخ طولانیاش به اولین سوال من به پایان برد، بدون این که متوجه شود که در این تنها پاسخ او، من پاسخ تمامی سوالاتم و حتی بیش از آن را به دست آوردم. آن بعدازظهر در حالی آنجا را ترک کردم که احساس میکردم که به راستی به ملاقات یک «استاد» رفتهام.
...................
لینکها: Links
Henryk Tomaszewski حستجو در Google
"Shigeo Fukuda" طراح گرافیک ژاپنی جستجو در Google
هایکو در ویکی پدیای فارسی
Haiku در ویکی پدیای انگلیسی
شیرین حکیمی / کارگاه / 6 / 3 / 85